هوش مصنوعی با سرعتی شگفت‌انگیز در حال نفوذ به حوزه‌های مختلف زندگی ماست. از پزشکی و مهندسی گرفته تا آموزش و ارتباطات؛ هر روز شاهد ابزارها و اپلیکیشن‌هایی هستیم که وظایفی را بر عهده می‌گیرند که زمانی فقط به دست انسان ممکن بود. در روان‌شناسی هم، این موج تازه از راه رسیده است: ابزارهایی برای سنجش و پایش جلسات، برنامه‌هایی برای گفت‌وگوی سطحی یا حتی پیشنهادهایی برای مدیریت استرس و اضطراب.

بی‌تردید، در برخی رویکردهای مشاوره‌ای، چنین فناوری‌هایی می‌توانند مفید باشند؛ به‌ویژه آنجا که مشکل روشن است و راه‌حل هم مشخص: تکنیک‌های رفتاری، برنامه‌های کاهش اضطراب، یا حتی آموزش مهارت‌های بین‌فردی. اما پرسش جدی اینجاست: آیا می‌توان هوش مصنوعی را در جایگاه روان‌کاو نشاند؟

روان‌کاوی چیزی فراتر از گفت‌وگوست. این یک مکالمه‌ی عادی یا مشاوره‌ی راه‌حل‌محور نیست. روان‌کاوی، همان‌طور که فروید می‌گفت، گفت‌وگویی میان دو ناخودآگاه است. در این فضا، چیزی بیش از کلمات جریان دارد: لغزش‌های زبان، سکوت‌های سنگین، تکرارهای پنهان، و حتی بدنِ سوژه که گاهی سخن می‌گوید.

اما هوش مصنوعی چه دارد؟

هوش مصنوعی الگوریتم است. نظم است. داده است.

نه رؤیا می‌بیند، نه فراموش می‌کند، نه لغزش دارد. و درست همین‌جاست که فاصله‌اش با روان‌کاوی عیان می‌شود. چگونه می‌توان از ماشینی که ناخودآگاه ندارد انتظار داشت به ناخودآگاه دیگری گوش بسپارد؟ گوش دادن نه به معنای شنیدن اصوات، بلکه آن‌طور که روان‌کاو می‌کند: بریدن، مکث کردن، برگرداندن کلمه‌ای در لحظه‌ای غیرمنتظره تا سوژه با حقیقتی از خود مواجه شود.

روان‌کاوی جایی است که نظم همواره با گسست مختل می‌شود. درحالی‌که هوش مصنوعی در پی حفظ نظم و انسجام است. روان‌کاوی از لغزش‌ها تغذیه می‌کند؛ از همان اشتباه‌های ظاهری که ماشین برای اصلاح‌شان ساخته شده است. روان‌کاو به سکوت گوش می‌دهد، درحالی‌که هوش مصنوعی سکوت را خلأ می‌پندارد و فوراً آن را با پاسخ پر می‌کند.

شاید بتوان گفت: هوش مصنوعی استاد معناست، اما روان‌کاوی در قلمرو بی‌معنایی آغاز می‌شود.

ماشین برای یافتن پاسخ طراحی شده است، اما روان‌کاوی پرسش را زنده نگه می‌دارد.

فعلاً، روان‌کاوی همچنان قلمروی انسانی است. قلمرویی که در آن زبان می‌لغزد، اشتباه رخ می‌دهد، مکثی طولانی سر برمی‌آورد، یا واژه‌ای ناگهان برمی‌گردد و معنایی تازه می‌سازد. قلمرویی که سوژه هنوز در برابر حقیقتِ نیمه‌پنهانِ خودش قرار می‌گیرد.

شاید روزی ماشین‌ها بتوانند از مرز الگوریتم‌ها عبور کنند؛ اما تا آن زمان، روان‌کاوی جایی است که حضور انسانی بی‌بدیل می‌ماند. و شاید همین پرسش باقی بماند: اگر روزی ماشینی رؤیا دید، لغزید، فراموش کرد و عاشق شد... آیا آن روز می‌توان او را روان‌کاو نامید؟

نویسنده: زهرا مالکی (رواندرمانگر تحلیلی)