تجربهی یک آسیب روانی همواره با سطحی از درد همراه است، اما این پایان ماجرا نیست. گاهی وقتی این آسیب را با دیگری در میان میگذاریم، واکنش او میتواند دردِ مضاعفی ایجاد کند... چنان که گویی یک تروما، ترومای دیگری را به دنبال دارد.
پاسخ و واکنش شنونده، بسته به جایگاهی که در روانِ او اشغال میکنیم، میتواند تأییدکننده، التیامبخش، یا برعکس، انکارکننده، شرمآور، یا حتی آسیبزا باشد. در روانکاوی، این لحظات را میتوان در چارچوب انتقال و انتقال متقابل درک کرد: آنچه از سوی فرد آسیبدیده به زبان میآید، در روانِ شنونده بازتاب پیدا میکند و ممکن است او را ناآگاهانه درگیرِ تکرار گذشتهی خود کند.
برای یک رواندرمانگر، این موقعیت حساسیت بیشتری دارد. اگر رواندرمانگر با زخمهای روانیِ پردازشنشدهی خود مواجه نشده باشد، ممکن است هنگام مواجهه با مراجع، در دام انتقال متقابل بیفتد و بدون آنکه آگاه باشد، پاسخی بدهد که خود حاوی خشونت باشد... خشونتی که نه عامدانه، بلکه از دلِ همان زخمهای درماننشده برمیخیزد. در چنین شرایطی، رواندرمانگر نه تنها امکان درمان را فراهم نمیکند، بلکه میتواند ناخواسته موقعیتی را بازسازی کند که مراجع را بار دیگر در معرض همان دردِ اولیه قرار دهد.
از همین روست که در روانکاوی، تأکید بر این است که رواندرمانگر نیز خود در موقعیت تحلیل قرار بگیرد... تا بتواند به جای آنکه ناآگاهانه گذشتهی خود را در جلسهی درمان بازتولید کند، امکان شنیدن واقعی را برای مراجع فراهم آورد.
آسیب روانی را کجا، برای چه کسی و در چه بستری بازگو میکنیم؟
این پرسشی حیاتی است. پاسخِ دیگری میتواند مرهمی باشد که امکان سوگواری و پردازش را میدهد، یا زخمی باشد که درد را دوچندان میکند.
نویسنده: زهرا مالکی (رواندرمانگر تحلیلی)
